menusearch
mahdijamalikia.ir

چه کسانی دستشان به خون ذبح عظیم آلوده شد؟ - گفتار سوم: مستنداتی برای شناخت بهتر شجره خبیثه

۱۴۰۰/۱۰/۲۱ سه شنبه
(0)
(0)
چه کسانی دستشان به خون ذبح عظیم آلوده شد؟ - گفتار سوم: مستنداتی برای شناخت بهتر شجره خبیثه
چه کسانی دستشان به خون ذبح عظیم آلوده شد؟ - گفتار سوم: مستنداتی برای شناخت بهتر شجره خبیثه

چه کسانی دستشان به خون ذبح عظیم آلوده شد؟


گفتار سوم: مستنداتی برای شناخت بهتر«شجره خبیثه»:

 

 

الف: ارتباط بنی امیه با یهودیان حجاز

 

  • مطالب ذیل از پایگاه اطلاع رسانی «ثقلین» در باب «پرسش و پاسخ پیرامون ارتباط بنی امیه با یهودیان حجاز» اقتباس شده است:


در اینکه بین یهودیان و بنی امیه ارتباطهایی بوده است هیچ شکی نیست چراکه با کمی دقت در تاریخ اسلام به این موضوع پی خواهیم برد. البته متاسفانه این ارتباط، ریشه در زمان خلفای غاصب داشت. آنان با این ارتباط ننگین باعث نفوذ عجیب یهود در اسلام شدند که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می‌شود:


در کتب مهم اهل سنت ذکر شده که عمر و دخترش حفصه به تورات علاقه داشتند و به فراگیری آن اهتمام می‌ورزیدند.

روزی عمر با نسخه‌ای از ترجمه تورات به نزد پیامبر(ص) آمد و شروع به خواندن کرد. در این حال پیامبر(ص) بسیار خشمگین و برافروخته شدند (مسند احمد - ج۳ - ص۳۸۷).

ابوبکر با تندی عمر را سرزنش کرد. پس پیامبر(ص) فرمود: «از اهل کتاب چیزی نپرسید که آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند زیرا خود گمراهند. اگر موسی (ع) زنده بود و در میان شما زندگی می‌کرد برای او جایز نبود که جز از من پیروی کند».

بار دیگر عمر کتابی از یک یهودی برای پیامبر(ص) آورد. ایشان آن را از بین بردند و فرمودند: «یهود را تبعیت نکنید. آنها هلاک شدند و شما را نیز هلاک خواهند کرد (کنزالعمال - ج۱ – ص 371).

در کنزالعمال، خبر ۳۸۱۹۴ آمده است: «عمر به شخصی گفت اگر به بیت المقدس رفتی زیارت آن را عمره قرار بده».

در کنزالعمال، خبر ۳۸۱۹۱ آمده است: «خود عمر در حین ورود به بیت المقدس، لبیک اللهم لبیک گفت (مانند یهودیان) و سجده داودی کرد».

نیز نقل شده عمر در مدارس اهل کتاب در مدینه حضور می‌یافت (الدرّالمنثور- ج۱- ص 90).

در ترجمه تاریخ طبری،‌ جلد ۵، صفحه ۱۷۸۸ آمده است: «عمر جهت اخذ علوم از یهود، یک ملاقات خصوصی با رهبر فقهی یهودیان تشکیل داد».

بنا بر نظر بزرگان اهل سنّت، لقب «فاروق» را یهودیان بر عمربن خطاب نهادند. ابن شهاب گوید: «اهل کتاب نخستین کسانی بودند که عمر را فاروق نامیدند و مسلمانان تحت تأثیر سخن ایشان قرار گرفتند. و از پیامبر اسلام (ص) چیزی در این خصوص به ما نرسیده است»(طبقات الکبری - ج۳ - ص۲۷۰) و (تاریخ مدینه دمشق – ج 44 - ص۵۱) و (تاریخ طبری - ج۳- ص۲۶۷) و (اسدالغابه – ج۴ - ص ۵۷).

غاصبان خلافت از سویی مردم را از کتابت حدیث و سؤال از معانی قرآن منع کردند و از سوی دیگر آنان را به سمت علوم اهل کتاب هدایت می‌نمودند. آنها از رسول خدا (ص) نقل کردند که: «از من روایت نکنید، ولی از بنی اسرائیل سخن بگویید!» (کنزالعمال - ج۱۰ - ص۲۲۳) و (سنن ابی داود - ج۲ - ص۱۸۰).

از این پس بود که عالمان یهود نظیر کعب الاحبار، وهب بن منیه، عبداله بن سلام و… به طور رسمی و با حمایت حکومت خلفا، اباطیل خود را تبلیغ می‌کردند. بدین ترتیب اباطیل اهل کتاب به شکل گسترده ای در میان مسلمانان منتشر گردید.

در زمان بنی امیه و با قدرت گرفتن معاویه، وی نیز راه خلفا را ادامه داد. او با کمک علمای فاسد یهودی الاصل توانست هزاران حدیث و روایت جعلی و دروغین را جعل کند و بدین وسیله ضربه هولناکی را به اسلام وارد سازد این احادیث که غالباً ساخته و پرداخته کعب الاحبار (یهودی تازه مسلمان) بود، به قدری زیاد است که تنها ابن عساگر در کتاب خود (تاریخ مدینه دمشق) در۱۵۰ صفحه روایاتی را که در مدح شام و بیت المقدس وارد شده گردآوری کرده است. برای نمونه در «سنن دارمی» آمده که فردی به نام «ذکوان» از کعب الاحبار روایت می‌کند که وی می‌گفت: «در سطر اول تورات نوشته شده: «محمد فرستاده خدا وبرگزیده اوست…. زادگاهش در مکه، محل هجرتش طیبه (مدینه) و پادشاهی او در شام خواهد بود». یهودیان بدین وسیله حکومت پادشاهی معاویه و بنی امیه را تایید نمودند.

به هر حال حکومت فاسد بنی امیه با تکیه بر علوم محرّف یهود و عناصر یهودی و تجربه و تخصص آنها در تحریف ادیان و نیز با حمایت آنان، بدعتهای زیادی را در اسلام بنیان نهادند. نتیجه این تلاش ها بدانجا انجامید که در میان قاطبه مسلمانان «از اسلام جز اسم آن و از قرآن جز رسم آن باقی نماند».

امام صادق(ع) فرمود: «مردم باقی نماندند بر چیزی از آنچه رسول خدا (ص) آورده بود جز آن که کعبه قبله ایشان بود».(محاسن - ج۱ - ص۱۵۶).

 

 

ب:  ارتباط بنی‌امیه و بنی‌اسرائیل

 

  • در سایت «موعود» هم این مطالب با استناد به کتاب «تاریخ تمدن و ملک مهدوی» نوشته «محمدهادی همایون» انشار یافته است:


از اتفاقاتی که در دوره‌ی عمر بن خطاب و در پی تصرف قدس افتاد، نصب معاویه در شام بود.

معاویه از خاندان بنی‌امیه و فرزند ابوسفیان دشمن لجوج پیامبر(ص) است که در جریان فتح مکه به ظاهر ایمان آورد و از این طریق وارد اسلام شد.

سابقه دشمنی دو خاندان بنی‌امیه و بنی‌هاشم در آن روز موضوع مشهوری بود که همچنان نیز در تاریخ باقی مانده است.


امیه فرزند عبد شمس و وی نیز فرزند عبد مناف بود. هاشم نیز فرزند دیگر عبد مناف و عموی امیه بود. در این که سبب این دشمنی دیرینه و دیرپا چه بوده است، در تاریخ داستانی نقل شده که به نظر می‌رسد بیشتر برای پوشش یک واقعیت بزرگتر بوده باشد. براساس این داستان هاشم و عبد شمس دوقلوهایی بودند که از ناحیه انگشت دست به هم چسبیده بودند. با جدا نمودن آن دو با شمشیر، کاهنان این‌گونه پیش‌بینی کردند که میان این دو برادر خونریزی برقرار خواهد بود. (ترجمه الکامل، ج7، ص17)

البته گذر زمان نشان داد که نه میان این دو برادر، که میان یکی و فرزند دیگری این اختلاف رخ داد.

امام صادق (ع) در روایتی سبب این دشمنی را این‌گونه بیان می‌فرمایند: «اِنَّا وَ آلُ اَبِی سُفْیانَ اهْلُ بَیتَینِ تَعَادَینَا فِی اللهِ قُلْنا صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذَبَ اللهُ قاتَلَ ابُوسُفْیانَ رَسُولَ اللهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ قاتَلَ مُعَاوِیهُ عَلِی بنَ اَبِی‌طَالِبٍ علیه‌السلام وَ قَاتَلَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیهَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی علیه السلام وَ السُّفْیانِی یقاتِلُ الْقائِمَ» (معانی الاخبار، ص 346). «ما و فرزندان أبوسفیان افراد دو خانواده هستیم، دشمنی ما با هم در راه خداست، ما می‌گوییم: خدا راست گفته، ولی آنان می‌گویند: خدا دروغ گفته است. ابوسفیان با پیغمبر(ص) جنگید و معاویه با علی بن ابی‌طالب(ع) پیکار نمود، و یزید پسر معاویه با حسین بن علی(ع) جنگید و او را به شهادت رسانید و سفیانی با قائم آل‌محمد (عج) خواهد جنگید».


امیه، نه فرزند عبد شمس که فرزند خوانده وی بود و از روم آمده بود (بحارالأنوار، ج31، ص 516).

وی پس از پدر در مقابل عموی خویش هاشم (که مرد بسیار بزرگی در قریش بود) ایستاد و همین امر سبب اخراج و تبعید او برای مدت 10 سال به شام شد. تأمل در آمدن او از روم و تبعید دوباره به همان منطقه (به ویژه که این امر با پیشنهاد زنی کاهن صورت گرفته است) با توجه به مطالبی که پیش از این در مورد ماهیت روم در آن دوره گذشت، می‌تواند تا حدودی ماجرا را روشن کند. ارتباط بنی‌امیه با حزب شیطان (یهود) یا اساساً بزرگترین مصداق حزب شیطان بودن این خاندان، موضوعی است جدّی و شایسته‌ی بررسی.


بررسی قرآن کریم و روایات ذیل آن نیز علاوه بر اَسناد تاریخی بر همین امر گواهی می‌دهد.

نخستین نشانه در قرآن، داستان رؤیای پیامبر (ص) است که در سوره‌ی اسراء بیان شده: «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» (سوره اسراء، آیه 60). «و ‍[یاد کن] هنگامی را که به تو گفتیم: «به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی‌افزاید».


در این آیه‌ی شریفه دو موضوع مطرح شده که باید با یکدیگر مرتبط باشند. یکی موضوع رؤیا و خوابی که پیامبر (ص) دیدند و دیگری شجره معلونه در قرآن.

محتوای رؤیا در آیات بیان نشده ولی مفسران به این جریان اشاره کرده‌اند که پیامبر (ص) خواب دیدند میمون‌هایی از منبر ایشان بالا می‌روند. این میمون‌ها در روایت به بنی‌امیه تعبیر شده‌اند (الدر المنثور).

از سوی دیگر اگر بخواهیم استنباطی ذوقی هم داشته باشیم، تنها قومی که در قرآن کریم تعبیر میمون در مورد آنها ذکر شده، قوم بنی‌اسرائیل است، آنجا که در مورد اصحاب سبت و مسخ آنان می‌فرماید: «و جعل منهم القردة و الخنازیر» (سوره مائده، آیه 60).


موضوع بعدی شجره ملعونه است که بلافاصله ذکر می‌شود و نشان می‌دهد که باید این دو قسمت آیه با یکدیگر ارتباط داشته باشند.

روایات بر این نکته تصریح دارند که منظور از شجره‌ی ملعونه نیز بنی‌امیه است (بحارالأنوار، ج58، ص 169). ا

ز سوی دیگر بدون استعانت از روایات و با تفسیر قرآن به قرآن موضوع به شکل دیگری تبیین می‌شود:

در بررسی اجمالی به سادگی قابل دریافت است که شجره ملعونه در قرآن کریم به معنای درخت ذکر نشده است. در موردی، تعبیر شجرة الزقوم … طلعها کأنه رؤوس الشیاطین (سوره صافات، ایه 65-62) بیان شده است. اما اگر شجره را به معنای نسل بگیریم که مرحوم علامه طباطبایی نیز به همین معنا تصریح دارد (المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 13)، بر این اساس، تنها نسل و قومی که در قرآن کریم مورد لعن واقع شده، قوم بنی‌اسرائیل است که آیات مربوط به آن در قرآن واضح و روشن است(مانند سوره مائده، آیه 78).


حال به اصل موضوع بازگردیم. در تفسیر آیه، روایات به بنی‌امیه و قرآن به بنی‌اسرائیل اشاره می‌کند.

حداقل مطلبی که از این اشارات برای ما ثابت می‌شود، ارتباط این دو قوم با یکدیگر است به نحوی که در آیات و تفاسیر آن، تفاوتی بین این ‌دو گذاشته نمی‌شود.

اگر به تعبیر شجره زقوم هم دقت کنیم، هیچ استبعادی ندارد که آن ‌را به همین گروه و قوم تفسیر کنیم که رؤوس شیاطینند و آتش‌زنه‌ی جهنم.


دومین موردی که در قرآن کریم می‌تواند نشانه‌ای بر ارتباط بنی‌امیه با بنی‌اسرائیل و یهود دوران پیامبر باشد، آیات ابتدایی سوره‌ی اسراء است:
«وَ قَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (7) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً (8)» «و در کتاب آسمانى [شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که: «قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد. و قطعاً به سرکشى بسیار بزرگى برخواهید خاست.» (4) پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانى از خود را که سخت نیرومندند بر شما مى‏گماریم، تا میان خانه‏ها [یتان براى قتل و غارت شما] به جستجو درآیند، و این تهدید تحقق ‏یافتنى است. (5) پس [از چندى] دوباره شما را بر آنان چیره مى‏کنیم و شما را با اموال و پسران یارى مى‏دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر مى‏گردانیم. (6) اگر نیکى کنید، به خود نیکى کرده‏اید. و اگر بدى کنید، به خود [بد نموده‏اید]. و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد [تان] چنان که بار اول داخل شدند [به زور] درآیند و بر هر چه دست یافتند یکسره [آن را] نابود کنند. (7) امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند، و[لى] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز به کیفر شما] باز مى‏گردیم. و دوزخ را براى کافران زندان قرار دادیم».


اگرچه ظاهر آیه مربوط به بنی‌اسرائیل و پیش‌بینی سرگذشت و فرجام ایشان است، اما در روایتی ذیل آیه، دو فساد ذکر شده در آن را قتل امیرالمؤمنین علیه‌السلام و ضربه‌ی نیزه به امام مجتبی علیه‌السلام در جریان جنگ با معاویه معرفی می‌کند. جالب اینجاست که در این روایت علوّ کبیر نه بیان ویژگی دو فساد، که واقعه مستقل و سومی معرفی شده که شهادت سیدالشهداء و واقعه عاشورا است (البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 502).

بر این اساس و از آن‌جا که دخالت بنی‌امیه در هر سه مورد (به ویژه حادثه عاشورا) در تاریخ ثبت و آشکار شده است، همانند آیه‌ی پیشین در اینجا نیز دوباره با این مسئله روبرو هستیم که آیات به بنی‌اسرائیل و روایات ذیل آن به بنی‌امیه اشاره دارد.


سرانجام اگرچه از بررسی مجموع آیات، موضوع نام‌گذاری این گروه به حزب شیطان قابل برداشت است، اما در زیارت جامعه کبیره با فرازی روبرو می‌شویم که در آن به این حقیقت تصریح شده است. زیارت جامعه از معتبرترین زیارات شیعه است که از سوی امام هادی علیه‌السلام بیان شده و بلندترین معارف و اعتقادات شیعه را در خصوص امامت و ولایت در خود جای داده است:
«آمَنْتُ بِکُمْ وَ تَوَلَّیتُ آخِرِکُمْ بِما تَوَلَّیتُ بِهِ اَوَّلکُمْ وَ بَرِئْتُ اِلَی اللهِ تَعَالی مِنْ اعْدائِکُمْ وَ مِنَ الجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیاطینِ وَ حِزبِهِمُ الظَّالمینَ لَکُمْ وَ الجاحِدینَ لَحَقِّکُمْ وَ المَارقینَ مِن وَلایتکُمْ وَ الغاصِبینَ لإرِثکُمُ الشَّاکینَ فیکُمُ المُنْحَرفینَ عَنْکُمْ وَ مِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَکُمْ وَ کُلَّ مُطاعٍ سِواکُمْ وَ مِنَ الائِمَّةِ الَذینَ یدْعُونَ الَی النَّار» (عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج2، ص 276). «به شما ایمان آوردم. و آخرتان را برهمان اساس دوست می‌دارم که اولتان را. و بسوی خدای عز وجل از دشمنانتان بیزاری جسته ام. و از جبت و طاغوت، و از شیاطین و حزبشان که درباره شما ستم کردند، و حق شما را منکر شدند، و از حوزه ولایتتان خارج گشتند، و میراثتان را غصب کردند، و در مقامات شما دستخوش شکّ و تردید شدند، و از شما منحرف گشتند، همچنین بیزاری جسته‌ام از هر معتمدی غیر شما، و هر فرمانروایی بجز شما، و از پیشوایانی که به دوزخ دعوت می‌کنند».

 

 

  • کلیات بحث:

 

شناخت دو نسل و نسب متضاد، از فرزندان آدم ابوالبشر(ع) که خداوند تعالی در قرآن کریم از آنها با صفت شجره طیبه و شجره خبیثه نام برده است خلا صه آن چیزی بود که ما قصد داشتیم به عنوان مقدمه ای برای ادامه موضوعات مورد بحث در گفتارهای مهم بعدی به آن اشاره کنیم.

در مباحث بعدی به چگونگی و علت پیدایش این دو شجره در میان فرزندان حضرت آدم (ع) خواهیم پرداخت تا در نتیجه ابعاد دیگری از ماجرای ذبح عظیم را بیان کنیم.

 

 

[ رفتن به صفحه فهرست ]

 

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر