menusearch
mahdijamalikia.ir

اسرار ذبح عظیم - بخش دوم : علت پیدایش دوگانگی در رفتار فرزندان آدم (ع)

۱۴۰۰/۱۱/۱۱ دوشنبه
(0)
(0)
اسرار ذبح عظیم - بخش دوم : علت پیدایش دوگانگی در رفتار فرزندان آدم (ع)
اسرار ذبح عظیم -  بخش دوم : علت پیدایش دوگانگی در رفتار فرزندان آدم (ع)

اسرار ذبح عظیم:

بخش دوم : علت پیدایش دوگانگی در رفتار فرزندان آدم (ع)

 

نکته ای که خیلی قابل تأمل است اینست که القائات شیطان در وجود آدم تأثیر گذاشت، و اثر آن این بود که  آن حالت «قوام و تعادل» و تساوی بین قوای خیر و شر در «جسم و روح» آدم به هم خورد. یعنی روح آدم را متأثر ساخت و این اختلال روح، باعث بروز اختلال در جسم او نیز شد.

 

سؤال پیش می‌آید چگونه؟. پاسخ این سؤال را با استناد به قواعدی که در علوم تجربی عصر حاضر به اثبات رسیده بیان می‌کنیم و در تأیید و تکمیل آن، از روایات ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز بهره می‌بریم:

 

 

اختلال در ژنتیک  انسان

 

در باب علوم تجربی، به علم ژنتیک استناد می‌کنیم. دانشمندان درعصر حاضر، به مؤثر بودن خواص «ژنتیک» موجودات زنده (از جمله انسان) در شکل ظاهری و روحی و رفتاری آنها پی برده اند. تحقیقات زیادی در این زمینه صورت وگرفته و دستاوردهای زیادی هم به دست آمده است. ژنتیک موجودات درمشخصات ظاهری آنان مثل رنگ پوست؛ قد؛ رنگ مو؛ گروه خونی؛ استعداد ابتلا به بیماریهای خاص و مشخصاتی که به فیزیک ظاهری جسم مربوط می‌شود تأثیر دارد. اما همچنین خواص ژنتیکی، در روح و روان موجودات نیز تأثیر دارد. بطور مثال ثابت شده افراد جنایتکار و قاتل ژنی دارند که آنها را به جنایت و قتل وا میدارد. سلطه گری – ریاست طلبی – حب مال – مهربانی ­– تندخویی و هر خُلق و خوی دیگری بستگی به ژنی دارد که در فرد تقویت شده باشد.  هزاران ژن کشف شده که هریک مسبب بروز حالات روحی و روانی و یا شکل گیری مشخصات فیزیکی و جسمی خاصی در افراد هستند. دانشمندان اکنون می‌توانند در ژنتیک افراد دستکاری کنند و در نسلی از موجودات زنده (از جمله انسان) به مشخصات ظاهری یا مشخصه های روحی روانی خاصی دست پیدا کنند. علم ژنتیک در درمان برخی بیماریها کاربرد دارد اما قابل سوء استفاده هم هست. اخیرا نوشته بودند به ژنی دست یافته اند که در اعتقادات خداپرستی افراد تأثیر دارد و ممکن است با دستکاری آن بتوانند به نسلی از انسانهای لامذهب  و بی دین دست یابند (کار بردش را هم میتوان حدس زد). اینها یک تعبیر برای چندین آیه از قرآن کریم است که خداوند در آنها اقوامی را به جهت اینکه می‌خواهند فساد را در سطح زمین گسترش دهند نکوهش کرده است. مانند آیه 41 سوره مبارکه «روم» که می‌فرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» «فساد در خشکی و دریا بخاطر کارهایی که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است. (اینها برای آنست که) خدا می‌خواهد نتیجه بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند. بلکه (بسوی حق) بازگردند».

اما باید بدانیم ژنتیک یک نسل، همیشه یکدست نیست و بر اثر عواملی ممکن است تغییر کند. این عوامل ممکن است عوامل روحی یا عوامل فیزیکی باشد، مثل عادات غذایی و نوع غذای مصرفی و یا تابش پرتوها و اشعات (اشعاتی که از منابع مختلف زمینی و کیهانی نشأت گرفته و یا توسط دستگاههایی که بشر اختراع کرده منتشر می‌شود) و ..... اما نکته ای که جالب توجه است اینست که رفتارها و حالات روحی، بر ژنتیک جسمانی تأثیر میگذارد و سلامت جسمانی هم بر روح و روان مؤثر است.

 

 

تأثیر گناهان در ژنتیک انسان

 

الف) عباس بن هلال شامی (یکی از یاران امام رضا (ع)) نقل می‌کند: «سَـمِـعتُ الرِّضا علیه السَلام  یَقول : کـُـلّما اَحدَثَ العِبادُ مِنَ الُّذنُوبِ ما لَم یَکونوا یَعمَلون، اَحدَثَ اللهُ لَهُم مِنَ البَلاءِ ما لَم یَکونوا یَعرِفون»، یعنی «شنیدم امام رضا علیه السلام می‌فرمود : هرگاه بندگان خدا، گناهان تازه ای پدید آوردند که قبلاً مرتکب نمی‌شدند، خداوند بلای تازه ای برایشان پیش آورد که قبلا نمی‌شناختند». (وسائل الشیعه جلد یازدهم صفحه 240)

یکی از ابعاد این تعبیر که گناهان جدید باعث ابتلائات جدید می‌شود، اینست که انسان هر کار اشتباه جدیدی  را چه از روی آگاهی و عمداً انجام دهد و چه از روی ناآگاهی و سهواً مرتکب شود، تغییرات ژنتیکی جدیدی به دنبال دارد که موجب ظهور بیماریهای جدید روحی و جسمی می‌شود. مثلا تابش پرتو ایکس یا امواج رادیویی و رادیو اکتیوی و یا مصرف خوراکی هایی با ترکیبات شیمیایی و میوه جاتی که ژن آنها دستکاری شده در عصر حاضر موجب پیدایش ناهنجاری هایی در نسل انسانها شده که قبلا نبوده است.

 

ب) پیامبر اسلام (ص) فرمود: «إِنَّ الشَّيطانَ لَيَجری مِن ابنِ آدم مَجرِی الدَّم، فَضيقوُا مَجاريهِ بِالجوُع» یعنی « به راستى که شیطان همانند خونی که در رگ ها جارى است، در وجود انسان جریان دارد. بنابراین با گرسنگى راه هاى ورود شیطان را تنگ کنید». (بحار الانوار- ج 70 - ص 42) علامه مجلسی (ره) در توضیحی که قبل از بیان این روایت آورده اینگونه تعبیر نموده است: «همان طور که شهوت آميخته با گوشت و خون آدمى است، شيطان نيز در گوشت و خون انسان جارى است و بر تمام پيرامون دل احاطه دارد».

مطابق این فرمایش، پیامبر اسلام (ص)  شیطان را با گوشت و خون انسان آمیخته می‌داند که یک تعبیر آن همین تأثیر ژنها در وسوسه ها و تمایلات انسانهاست. ایشان راه مقابله با شیطانی که همانند خونی که در رگ انسانها ها جارى است و با گوشت و خون آنها آمیخته است را گرسنگى (جوع) دانسته اند. این سخن گهر بار ایشان را باید اینگونه تعبیر کنیم که خوراک انسان  اگر پاک نباشد عواقب بدی برای انسان دارد. شکی نیست که این تعبیر، هم شامل خوراک جسم انسان می‌شود و هم شامل خوراک روح او. انسان باید قبل از خوردن هر غذایی به پاکی و سلامت آن اطمینان پیدا کند چرا که اگر مضر باشد ممکن است علاوه بر خودش نسلی را دچار مشکل کند. مسلماً تعبیر «جوع» در این روایت، گرسنگی کشیدن نیست. بلکه خودداری افراد، از خوردن چیزی است که به سلامتی و طهارت آن اطمینان ندارند. زیرا غذای ناپاک و مضر چه جسمانی باشد و چه روحانی، اعتدال و تندرستی جسمانی و روحانی انسان را به هم می‌ریزد. یک تفسیر آیه 24 سوره مباره «عبس» هم همین است که انسان باید مواظب باشد چه طعامی می‌خورد «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَىٰ طَعَامِهِ» «پس انسان باید به طعامش نظارت داشته باشد».

 

ج) پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودند: هرکس شیطانی دارد. من هم یک شیطان دارم. اما من شیطان خودم را مسلمان (رام) کرده ام. (عوالی اللئالی، ج 4، ص 97)

این روایت هم قابل تعبیر به این معناست که هرکس با توجه به ژنتیک جسم خود به یک خصلتهایی وسوسه می‌شود. و انسان مؤمن باید وسوسه گر درون خود را بشناسد و در برابر آن مقاومت کند. این همان آزمون الهی برای همه مردم است که باید مراقب باشند در آن به گونه ای رفتار کنند که خواست خداست و سعی کنند رضایت او را جلب کنند. پاداش خدا برای جبران همین زحمات و مشقاتی است که بندگان خدا به آن مبتلا می‌شوند.

اینکه میگویند عقل سالم در بدن سالم است نیز همین معنا را دارد. بدین معنی که سالم ترین قوای عقلی در کسی است که ژنتیک سالم تری دارد و قوای وسوسه گر کمتری در او فعال است و بدین جهت به آن وضعیت تعادل و قوام جسمی و روحی نزدیک تر است.

 

حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) هم در آن بهشت خدا در سلامت و اعتدال بودند. خداوند ژنتیک اولین انسان را بی نقص آفرید تا هم از نظر جسمانی  وهم از نظر روحی در حالت کاملا پایدار (دارای قوام) و تساوی قوا باشد. «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» «(سوره شمس - آیات 7 و 8) و قسم به جان آدمی و آنکس که آن را (آفریده) و منظّم ساخته (به حالت سویّه و متعادل) - سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است». «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (سوره تین – آیه 4) «همانا ما انسان را در بهترین «تقویم» (قوام و تعادل) آفریدیم». «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» (سوره مؤمنون - آیه 14) «مبارک باد بر خداوند که بهترین آفرینندگان است»

وقتی ابلیس حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) را اغوا می‌کرد آن حضرات در مدتی که غرق در اظهارات ابلیس بودند، برای لحظاتی غافل شدند خدا چه دانش و آگاهی مهمی (در باره اسامی) به آنها داده و از طرفی در مورد دشمنی شیطان با آنها چه تذکری داده است. فلذا در حال و حس گفتارهای ابلیس فرو رفتند و برای لحظاتی در دلشان این نکته خطور کرد که چرا صاحبان آن اسامی با اینکه از نسل فرزندان آنها هستند مقام و مرتبه شان بیشتر از آنهاست. و بدین سبب به طور ناخواسته یک حس زود گذر غرور و حسادت نسبت به این موضوع پیدا کردند. این حس باعث شد آن قوام و تعادلی که خدا در ابعاد روحی و جسمی آنان آفریده بود از دست برود. اینکه خداوند در آیه چهارم سوره مبارکه «تین» می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» «همانا ما انسان را در بهترین «تقویم» آفریدیم» و سپس در آیه پنجم می‌فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ» «سپس او را به پایین‌ترین مرحله بازگرداندیم» به این معناست که آن صفت «احسن تقویم» که در وجود ایشان قرار داده شده بود (و باعث کمال آنها بود)، به سبب این عملی که مرتکب شدند، از دست رفت.

هرچند آنها خیلی زود به خود آمدند و متوجه اشتباهشان شدند و از درگاه خدا طلب بخشش و مغفرت کردند. اما به هر صورت نتیجه این عمل این بود که به تعبیر علم امروزی، ژنتیک بدن آنها به هم خورد و این باعث شد تغییراتی در روح و جسمشان پدید آید.

 

البته روایت های متعددی هم مبتنی بر ترجمه کردن کلمه “شجره” به معنای “درخت”  نقل شده که بیان میکنند شیطان، آدم و حوا را به خوردن میوه آن درخت ترغیب کرده است و در نتیجه باعث شده صفات ظاهری و باطنی ناشایستی در آنها به وجود آید. ما در این گفتار بدون رد این تعابیر از پرداختن به آن دسته روایات صرفنظر کردیم چرا که به سادگی میتوان احتمال تحریف را در  بیان این روایات یافت و از طرفی می‌بینیم که رسانه های وابسته به صهیونیزم جهانی (بازماندگان شجره خبیثه یهود) ابهامات و شبهات و سؤالات بی پاسخ متعددی را بر اساس آن روایات تحریف شده برای افکار عمومی مطرح می‌کنند که نشان می‌دهد این تحریف ها و شبهاتی که براساس آن تحریف ها تولید شده برای اغوای مردم بوده و کار خودشان است.

 

اما آنچه مهم است اینست که در نتیجه این ماجرا تغییراتی در روح و جسم انسان پدیدار شد:

اول اینکه پلیدی ها و زشتی هایی در (ظاهر و باطن) جسم آنان نمایان شد که تا قبل از آن نمایان نبود (بنابر تعابیری آن لباس بهشتی که آنان را می‌پوشاند و در برابر حرارت محافظت می‌کرد (طه 118 و 119) از دست دادند و عوراتشان آشکار شد و آنها سعی می‌کردند با برگهایی از بهشت ظاهر خود را بپوشانند. (و بنابر برخی تعابیر دیگر نجاساتی از آنان پدید آمد!؟).
و دیگر اینکه (به دلیل  تغییراتی که در جسم و روح آنها به وجود آمده بود) میان نسلهایی که در آینده از آدم (ع) به وجود می‌آمد اختلافاتی نمایان می‌گردید که باعث دشمنی برخی از آنان با برخی دیگر میشد:
«قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ» «فرمود: (از مقام خویش) فرود آیید، در حالی که (به سبب آنچه رخ داد) بعضی از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود! و برای شما در زمین، قرارگاه و وسیله بهره ‌گیری تا زمان معینی خواهد بود»(اعراف - 24)

«قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ» «(خداوند) فرمود: هر دو از آن (مکان بهشت گونه) فرود آیید، در حالی که (به سبب آنچه رخ داد) بعضی ازشما دشمن بعضی دیگر خواهید بود! ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود، و نه در رنج خواهد بود!» (طه - 123).

 

این ماجرای آزمون الهی آدم و حوا (علیهم السلام) در آن مکان بهشت گونه در حقیقت شامل تفسیر این بخش از فرمایش خداوند است که فرمود: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس - 8). یعنی خدا، در ابتدای خلقت آدم، عامل شقاوت او را به او معرفی کرد (وسوسه های شیطان رجیم) و راه تقوی و پرهیز از شقاوت را نیز به او آموخت (پرهیز از سوسه های شیطانی و قبول ولایت محمد و آل محمد (ص)).

 

در راستای بحثی که  تا به اینجا دنبال کرده ایم، نکته مهمی که ما می‌خواهیم روی آن تمرکز و توجه کنیم، موضوع «دشمنی برخی با برخی دیگر» پس از ماجرای هبوط حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) (و همچنین شیطان رجیم) بر روی زمین است.

 

 

دوگانگی رفتار فرزندان آدم (ع)

 

فرزندان حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) از صفات ژنتیکی والدین خود ارث می‌بردند. اما آن بهم خوردن تعادل ژنتیکی والدین تبعاتی داشت. مهمترین آن این بود که فرزندانی از آنها به دنیا آمد که دارای روحیاتی متفاوت و بر ضد هم بودند. فلذا دوگانگی «خیر و شر» و «عداوت برخی بر علیه دیگری» و «قتل و خونریزی» در اولین نسل از فرزندان حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) آشکار شد. این دو نسل (یکی صالح و دیگری شرور) به مرور زمان تکثیر یافتند و تقابل آنان روز به روز گسترش یافت و ابعاد جدیدتری پیدا کرد. زیرا شیطان رجیم (همانگونه که به عزت خدا قسم خورده بود) با تمام توان تلاش می‌کرد بنی آدم را اغوا کند. به همین سبب آنچه که عامه انسانها (به دلایلی مانند پایین بودن سطح آگاهی و تجربه - آگاهی نداشتن از عاقبت برخی رفتارها - عمل به تعالیم شیطان و همدستانش - لجبازی با خدا و رسولانش - پیروی نکردن از علومی که پیامبران از جانب خدا آورده اند و عمل به عادتهای غلط در همه شؤون زندگی فردی و اجتماعی) در طول زمان بدان عمل کرده اند، روز به روز بر میزان این فساد و تباهی افزوده است. به تعبیر علوم امروزی روز به روز به واسطه عملکرد اولاد آدم تغییرات ژنتیکی بیشتری در آنها بروز نموده و هرکس به سبب خواص ژنتیکی بدن خود، به سمت یک خصلتهایی گرایش پیدا کرده است و دامنه تفاوتهای جسمی و روحی بین انسانها بسیار گسترش یافته است.

 

 

خداوند چگونه توبه انسان را پذیرفت؟

 

در آیاتی از قرآن کریم که به آنها اشاره کردیم، پس از بیان ماجرای اغوای حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) توسط شیطان، توبه آنها به درگاه پروردگار با سه تعبیر بیان گردیده است:

«ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَىٰ» (طه - آیه122) «سپس پروردگارش او را برگزید، و توبه‌اش را پذیرفت، و هدایتش نمود».
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف - آیه 23) «گفتند: پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود!».
«فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (بقره - آیه 37) «سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت. و خداوند توبه او را پذیرفت. چرا که خداوند توبه‌ پذیر و مهربان است».


از این آیات اینگونه تعبیر می‌شود که در مرحله نخست، خواست و مشیت خدا این بوده که آنها را هدایت کند تا بتوانند توبه کنند و خدا هم توبه شان را بپذیرد. اما خدا انسان را برای سکونت در زمین آفریده بود («وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره - 30)). لذا پس از آنکه آن دو بزرگوار به لغزش خود در آن آزمون الهی اعتراف نموده و اظهار ندامت کردند، خداوند اینگونه فرمان داد که بر روی زمین هبوط کنید و آگاه باشید که در آنجا برخی ازشما دشمن بعضی دیگر خواهید بود. «وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ» (بقره - 36) «و (در این هنگام) به آنها گفتیم: همگی (به زمین) فرود آیید! در حالی که بعضی دشمن بعضی دیگر خواهید بود. و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیله بهره برداری خواهد بود».

 

حضرت آدم صفی الله (ع) پس از هبوط به زمین برای مدتی تحت تأثیر لغزشی که در آن آزمون الهی برایش پیش آمده بود بسیار غمگین و گریان بود. علی الخصوص برای فرزندانش نگران بود چرا که خطر گمراه شدن فرزندانش را به سبب وسوسه های چنین شیطان هایی بخوبی درک می‌نمود.

به همین جهت با دانشی که به او داده شده بود محل مشخصی را برگزید و خانه کعبه را در آنجا بنا کرد و در کنار آن به عبادت و استغفار و استغاثه به درگاه خدا پرداخت. تا جائیکه خدا از سر لطف و مرحمت، کم کم به او القاء کرد (در دلش انداخت) باید چه راه و روشی بکار گیرد و به فرزندانش نیز بیاموزد تا از شر شیطان در امان باشند. و از چه کلماتی برای توبه و استغفار به درگاه خدا بهره ببرند.

او به واسطه این القائات الهی یک منطق درست در ذهنش خطور کرد. و آن اینکه خدا در آغاز خلقت اسامی متبرکی را یادش داده بود و به او فرموده بود برای ملائک خدا واگو کند. این همان موضوعی بود که ابلیس برای اغوای آدم (ع) در باره اش بحث می‌کرد و سعی دربرانگیختن حس تکبر و حسادت آدم نسبت به این اسامی (که در نزد خدا گرامی و عزیز بودند) می‌نمود. فلذا در دلش افتاد که به خدا عرض کند من به مقام والای این اسامی مطهر اقرار می‌کنم و ولایت آنها را بر خود می‌پذیرم. تو را به حق آن اسامی قسم می‌دهم که مرا ببخشی و بیامرزی! (و فرزندانم را از نور ولایت و هدایت آنان بهره مند سازی!).

 

بنابر تفسیری که بسیاری از مفسرین ذیل آیه 37 سوره بقره آورده اند آن اسامی محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) بودند که کار اصلاح مردم دنیا به دست آنان رقم می‌خورد. حضرت آدم (ع) به واسطه توسل به محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) توانست به درگاه خدا توبه نماید.

 

در تفسیر «الدر المنثور» تالیف سیوطی (جلد ۱ صفحه ۱۳۵)، در ذیل آیه «فتلقی آدم من ربه کلمات» می‌گوید: «أخرج ابن النجار عن ابن عباس قال سألتُ رسول الله (ص) عَنِ الکلمَاتِ التی تَلَقَاهَا آدَم من ربِّه فَتابَ علیه. قال: سَأَلَ آدم بحقِّ محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین بحق هؤلاء الا تُبتّ عَلَیَّ. فَتابَ عَلیهِ».  «ابن نجار، از ابن عباس روایت کرده که از رسول خدا (ص) در باره کلماتی که خدا به حضرت آدم (ع) القاء کرد و آنحضرت با آنها به در گاه خدا توبه نمود پرسیدم. رسول خدا (ص) فرمود « آدم (ع) از خدا خواست که بحق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) توبه او را بپذیرد. پس خدا هم پذیرفت».

 

ماجرای دیگری هم با روایتهایی گوناگون روایت شده است که بر اساس آن، زمانی که حضرت آدم (ع) در بهشت ساکن بوده، نور این اسامی را در آنجا مشاهده کرده بوده و درباره آن گفتگویی با خدا داشته است. خداوند در آنجا به او خبر داده بوده که اینها اشرف مخلوقات خدایند که از نسل فرزندان تو هستند. اما مقامشان در پیشگاه خدا از تو بالا تر است.

 

شیخ صدوق (ره)  در «کمال الدین - جلد 2 - ص 358» روایت میکند: مفضل (از شاگردان خاص امام) خدمت امام صادق (ع) عرضه می‌دارد که آقا، «وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ (آیه 124 سوره بقره)» یعنی چه ؟. حضرت می‌فرمایند: «این همان کلماتی است که حضرت آدم آنها را از خداوند دریافت نمود، پس خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود، این کلمات، همان است که در آیه 37 (سوره بقره) خدا می‌فرماید: که حضرت آدم، این کلمات را از خداوند دریافت نمود». بعد حضرت می‌فرمایند : «وقتی که این کلمات را فرا گرفت، اینگونه گفت : اَسئَلُکَ بِحَقِّ محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین إِلّا تُبتَ عَلَیَّ». خدایا از تو می‌خواهم به حق پیامبر اکرم، امیر المومنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین که توبه مرا بپذیری. «فَتابَ عَلیهِ». خداوند توبه اش را پذیرفت». سپس مفضل پرسید : فَاَتَمَّهُنّ یعنی چه ؟ (در همان آیه 124 سوره بقره). «خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود، و حضرت ابراهیم آن کلمات را به پایان رسانید». امام فرمودند: «یعنی اینها را تا امام دوازدهم، حضرت قائم (علیه السلام) معتقد شد، تمام کرد، به اتمام رسانید. جمعا 12 امام که نه تن از‌ آنها از فرزندان امام حسین (علیه السلام) هستند».

 

مرحوم عیاشی در تفسیر آیه 37 سوره بقره با استناد به روایتی از امام صادق (ع) اینگونه نقل می‌کند که داستان توبه حضرت آدم (ع) زمانی کامل ‌شد که «ولایت» هم برایش عرضه شد (عَرَضَتْ‌عَلیَهِ ‌الولایَه). بعد از آنکه حضرت آدم در آن مرحله از گرفتاری قرار گرفت « وَ أَقَرَّ بِالْولایَة وَ دَعَا بِحَقِّ الخَمسَةِ محمد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ ذلِکَ قَولُهُ «فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمات». در این روایت یک نکته اضافه شده که «اقرار به ولایت کرد» (وَ أَقَرَّ بِالْولایَة). آنگاه به حق این خمسه طیبه خدا را قسم داد که باعث نجات او شد.

 

 

نتیجه گیری:

 

می توانیم آنچه را در این گفتار بیان کردیم در این چند سرفصل خلاصه کنیم:

 

پروردگار عالم از همان ابتدا انسان را به قصد زندگی بر روی «زمین» آفرید «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره - 30).


از همان ابتدای خلقت خدا به انسان آگاهی داد که به واسطه وسوسه شیطان دائما در معرض آزمون و ابتلا خواهد بود و راه پرهیز از شقاوت و گمراهی در آزمونها را هم به او نشان داد که دوری از آموزه های شیطانی است «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (سوره شمس - آیات 7 و 8).


قبل از آغاز زندگی انسان بر روی زمین، خدا از سر رحمت و حکمت او را به همراه  شیطان در جایی بهشت گونه بطور موقت سکونت داد (از قول امام صادق (ع) فقط شش ساعت (تفسیر عیاشی: ج2، ص 10))  تا قبل از شروع زندگی در زمین شیطنت شیطان را ببیند و تجربه کند و دشمنش را خوب بشناسد.


حضرت آدم (ع) با آغاز زندگی برروی زمین فرزندانش را نیز از پیروی وسوسه های شیطان برحذر داشت، اما نگران حال فرزندانش بود و می‌دانست  شیطان با ترفندهایی پیچیده، گروه زیادی از آنها را به گمراهی خواهد کشید و فسادی بزرگ در زمین پدیدار خواهد شد. لذا از درگاه خدا استمداد می‌طلبید.


خداوند متعال به حضرت آدم (ع) بشارت داد که از سر رحمت بندگانی صالح را برای هدایت خلق گمراه، خواهد فرستاد و اگر مردم ولایت آنان را بپذیرند، گمراه نمی‌شوند و حتی خواهند توانست آنچه را به فساد کشیده شده اصلاح نمایند و بدین ترتیب، شایسته زندگی جاویدان در بهشت خدا خواهند شد. «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ» (طه - 123) «(خداوند) فرمود: هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی که بعضی ازشما دشمن بعضی دیگر خواهید بود! ولی هرگاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود، و نه در رنج خواهد بود!».


حضرت آدم (ع) خود ولایت آن شجره طیبه صالحین (صلوات الله علیهم اجمعین) را پذیرفت و با ایمان به این بشارت خدا، امیدوار شد که عاقبت خلق خدا ختم به خیر بشود.

 


با لحاظ نمودن آنچه که به آن اشاره کردیم  درمیابیم، ظهور شخصیت گرانقدر پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی و اهل بیت گرامیش (صلوات الله علیهم اجمعین) نشانه رحمت واسعۀ خدا بر خلق است. وجود شریف حضرت محمد مصطفی و خاندان گرامیش (صلوات الله علیهم اجمعین) عالی ترین مقصود خدا از خلقت این جهان و هرچه در آنست بوده است و آن خلیفه ای که خدا فرمود بر روی زمین بر می‌گزینم این بزرگواران هستند. چرا که به خواست خدا نسل و نسب آنان پاک ترین و سالم ترین نسل و نسب بنی آدم است و روح و جسمشان به آنچه که باعث اخلال در صفات «تقویم» و «سویه» انسانها می‌گردد آلوده نشده است.

 

ظرفیت و اهلیت آن بزرگواران در حدی است که خداوند حکیم، علوم بسیاری از دنیا و آخرت را که هیچ کس توانایی دستیابی به آن را ندارد، به این برگزیدگان خود آموخته است تا در این رسالت عظیمی که برعهده دارند آگاهی و اشرافیت کامل داشته باشند.

 

بنابراین باید گفت که آن انوار طاهره، جلوه رحمت خدا بر تمام مخلوقاتش هستند. زیرا اگر این هدایت الهی نباشد چگونه بنی آدم می‌توانند آنچه را طی هزاران سال به سبب انحراف و سردرگمی به فساد و تباهی کشانده اند، اصلاح نمایند و شایستگی عفو و مغفرت خدا و سکونت در بهشت برین را پیدا کنند؟. از بالاترین امتیازات خدا برای این برترین بندگانش، اعطای مقام شفاعت از گنهکاران به ایشان است که این هم جلوه دیگری از رحمت خدا بر خلق جهان است.

بدیهی است سایر بندگان خدا در صورتی به سعادت دنیا و آخرت دست پیدا می‌کنند که از این  دودمان پاک و صالح پیروی کنند و «ولایت» آنان را بپذیرند. همه انسانها باید برای دستیابی به بالاترین مراتب کمال از آنها الگو بگیرند و به آنها اقتدا کنند چرا که آنها «حجت خدا» بر خلق جهانند. پذیرش «ولایت» محمد وآل محمد (ص) بزرگترین معرفتی است که سبب نجات است.

 

 

[ رفتن به صفحه فهرست ]

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر