چند نکته عرفانی لطیف (بخش اول):
- بسیاری از آداب و سنن اسلامی که در دوران نبوت پیامبر خاتم (ص) بر مسلمانان فرض گردید، ریشه در آداب و مناسک ابراهیمی دارد که جای بسی تأمل است. مثل مناسک حج - نماز - هجرت - شکستن بتها و حتی ماجرای ذبح عظیم!.
- در برخی کتب تاریخی و دینی و تفاسیر قرآنی در بیان ماجرای ذبح اسماعیل به نکات خاصی اشاره شده که قابل تأمل است. بطور مثال در قسمتهایی از متن تفسیر قدیمی کشف الاسرارمیبـدی ذیل آیات 100 تا 107 سوره صافات اینچنین میخوانیم: « امّا قصّه ذبح بر قول سدی آنست که ابراهیم بر سر پیری از حق تعالی فرزند خواست چون او را بشارت دادند بفرزند گفت: هو اذا للَّه ذبیح، نذر کرد که اللَّه را قربان کند ....... «فَلَمَّا أَسْلَما» ..... اسماعیل گفت: ای پدر مرا به تو سه حاجت است: یکی آنکه دست و پای من سخت ببندی زیرا که چون نیش کارد بحلق من رسد خرد از من زایل گردد و در اضطراب آیم آنگه قطرات خون بر جامه تو افتد و مرا بدین بیحرمتی گرفتاری بود و ثواب من ضایع شود. دیگر حاجت آنست که بوقت ذبح مرا بروی (=به قفا) افکنی تا در سجود باشم آن ساعت که جان تسلیم کنم، و نیز نباید که تو در روی من نگری رحمت آید ترا بر من و در فرمان اللَّه سست شوی، و من در روی تو نگرم بر فراق تو جزع آرم و بخدای عاصی گردم. سوم حاجت آنست که چون بنزدیک مادرم شوی و من با تو نباشم او سوخته گردد که درد فراق فرزند سخت بود با وی مدارا کن و او را پند ده و سلام من بدو رسان و پیراهن من بدو ده تا ببوی من میدارد، ای پدر و کارد تیز کن و زود بحلق فرود آر تا مرگ بر من آسان شود که مرگ دردی صعب است و کاری سخت! ..... »
هرچند بنظر میرسد این دست روایت ها تا اندازه ای از آموزه های تحریف شده برخی از اهل کتاب تأثیر پذیرفته باشد اما با مطالعه برخی روایتهای دیگری که در کتب تاریخی و روایی و تفاسیر نقل شده میتوان دریافت که اکثر روایت های ظاهراً صحیح و یا ناصحیح در توجه و اشاره به نکات خاصی اشتراک دارند که قابل تأمل است:
- مهمترین نکته اشاره به روحیه رضا و تسلیم و صبر در برابر مشیت و آزمون الهی از جانب پدر و مادر و فرزند است و اینکه شیطان هرگز نتوانست در رفتار و نیت آنان تأثیر بگذارد.
- دیگر اینکه فرزند از پدر خواست هنگام ذبح او را به قفـا بخواباند و پیشانی او را بر زمین بگذارد تا به حالت سجود به درگاه خدا جان دهد! و به پدر گفت دلیل دیگر این کار اینست که چشممان به چشم هم نمیافتد تا به واسطه مهر پدر و فرزندی برای حتی لحظه ای تردید کنیم یا از یاد خدا غافل شویم.
- و نکته مهم دیگر در مورد پیراهنش بود که وصیت کرد به مادرش هدیه کند و با آن مادر صبور و داغ دیده ای (که چنین فرزندی تربیت کرده) بسیار مدارا کند.
اکنون اگر به آنچه در مقاتل درباره ماجرای شهادت اباعبدالله الحسین (ع) بیان گردیده دقت کنیم شباهت هایی بین این دو ماجرا میابیم.
- از روحیه صبر و رضا و تسلیم در خاندان رسالت و اینکه آخرین کلام مشهور امام (ع) در واپسین لحظات حیات این بود که فرمود : الهی رضاً برضائک، صبراً علی بلائک، تسلیماً لِاَمرِک، لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین
- از شأن و مقام خاص حضرت فاطمه زهرا (س) در نزد پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) و سفارش خاص به همه مسلمانان در محبت و احترام و توسل به آن بانوی دو عالم
- از ما جرای پیراهنی که حضرت فاطمه زهرا (س) نگاه داشته بود و به زینب (س) سپرد تا قبل از به میدان رفتن حسین (ع) به او بدهد تا بپوشد
- از اینکه در مقاتل آمده است شمر ملعون به امام گفت من نمیتوانم در چشم تو نگاه کنم و تو را ذبح کنم (چرا که میدانم فرزند که هستی و شأن و مقام خاندان تورا میدانم) و امام (ع) را از قفا ذبح کرد. ماجرای ذبح اسماعیل (ع) به این صحنه خیلی شبیه بود. اسماعیل (ع) از پدر خواست در هنگام ذبح او را به قفا بخواباند و پیشانی اش را بر زمین بگذارد تا هم نشان از تسلیم و رضا در برابر مشیت الهی داشته باشد و هم چشمانشان در چشم هم نیفتد که باعث شود دلشان به سبب مهر پدر و فرزندی بلرزد و عزمشان سست شود و یا حتی برای لحظه ای از یاد خدا غافل شوند.
- و ....
همانگونه که مشاهده میشود در روایتهای ماجرای ذبح اسماعیل و شهادت امام حسین (ع) که هرکدام احتمال دارد تاحدی تحریف شده یا نشده باشند بازهم به مواردی بر میخوریم که در روایتها مشترک است اما به شکلی دیگر که مقتضای زمان خودش بوده اتفاق افتاده است. مثل: ماجرای یک پیراهن - قفا خوابیدن مقتول در هنگام ذبح - چشم در چشم نشدن قاتل و مقتول - مقام مادر شهید - و روحیه صبر و رضا و تسلیم در برابر مشیت الهی در کسی که ذبح میشود.
آیا باید بگوییم ماجرایی که در کربلای حسینی اتفاق افتاد از ماجرای ذبح اسماعیل الگو گرفته بود؟ یا باید بگوییم ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام (به واسطه اخباری که از فرشته وحی دریافته بودند) از واقعه عاشورای حسین (علیه السلام) الگو گرفته بودند؟
با توجه به مباحثی که در گفتارهای آتی در باب شناخت شجره خبیثه مطرح خواهیم نمود، توجه به این نکته هم خالی از لطف نیست که قاتلان اباعبدالله الحسین (ع) جاهل و ندانم کار نبودند.
آنها حاصل تربیت هزاران ساله قومی خبیث و ملعون از نسل یهودیان بنی اسرائیل بودند که خیلی بهتر از برخی مسلمانان به اسرار و علوم الهی آگاه بودند و از سر لجبازی با دین خدا، انبیاء و اولیای الهی را میکشتند.
آنها ماجرای ذبح عظیم و عظمت آن در تاریخ خلقت را میدانستند و خوب خبر داشتند که در اخبار انبیای پیشین گفته شده حسین (ع) چگونه ذبح میشود. لذا از سر لجبازی و عناد با دین خدا تدارک وسیعی فراهم آورده بودند تا حسین و فرزندان و اصحابش (علیهم السلام) را همانگونه که قبلا خبر داده شده بود به شهادت برسانند تا علاوه بر نمایش عناد با دین خدا به زعم خود برتری خود را به نسبت به خدا و انبیاء و اولیای خدا به اثبات برسانند!.
لذا در مقاتل میخوانیم برخی سلاح مخصوص برای چنین روزی تدارک دیده بودند. مثل حرمله ملعون که در واقعه کربلا سه عدد تیر سه شعبه با خود آورده بوده و گفته شده که یکی از آنها را به گلوی علی اصغر فرزند شیرخواره امام حسین(ع)، دیگری را به چشم عباس بن علی و سومی را به قلب امام حسین (ع) زده است (بدین معنی که میدانسته میخواهد چه کند و تدارکش را هم دیده بوده).
یا اینکه پیراهن حسین (ع) را چون میدانستند از کجا آمده و چه ارزشی دارد از تنش در آورده و دزدیدند!.
آیا میتوانیم بگوییم آنچه در کربلا اتفاق افتاد فی البداهه و بی برنامه اتفاق افتاده بود؟.
- در منابع روایی ما، روایاتی درباره پیراهن حضرت یوسف (ع) نقل شده است که پیراهن حضرت یوسف (ع) به پیامبر و اهل بیت او رسیده است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمه نقل میکند، مفضّل از امام صادق (ع) روایت کرده است: آیا مىدانید که پیراهن یوسف چه بود؟ گفتم: خیر، فرمود: چون آتش براى ابراهیم افروخته شد، جبرئیل برایش یک «جامه بهشتى آورد» و بر او پوشانید و به واسطه آن سرما و گرما بر وى زیان نمىرسانید و چون مرگ ابراهیم (ع) فرا رسید آن را در بازوبندى نهاد و بر اسحاق (ع) آویخت، اسحاق نیز آن را بر یعقوب (ع) آویخت و هنگامى که یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن را بر یوسف (ع) آویخت و آن در بازوى وى بسته بود تا کارش بدان جا کشیده شد و چون یوسف آن پیراهن را از میان آن بازوبند بیرون کشید (و به برادرانش داد که نزد پدر ببرند)، یعقوب (ع) رائحه آن را استشمام کرد و این همان قول خداى تعالى است که میفرماید: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» یعنی «آن هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد پدرشان [= یعقوب] گفت: من بوی یوسف را احساس میکنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!» (یوسف – 94) و آن این پیراهن بود که از بهشت آمده بود. راوى میگوید: گفتم فدایت شوم آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش و سپس فرمود: هر پیامبرى که علمى یا چیز دیگرى به ارث برد همه به محمّد و آل محمّد (صلوات الله علیهم) رسید. ( کمال الدین و تمام النعمة ج 2 ص 674) و (کافی ج 1 ص 232). در روایت دیگری امام صادق(ع) میفرمایند: حضرت قائم(عج) با همین پیراهن قیام میکنند (کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 143).
- نقل شده حضرت فاطمه زهرا (س) یک پیراهن عتیق را به حضرت زینب (س) سپرده بود تا در ماجرای ذبح عظیم که همان شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا بود به آن حضرت بدهد تا بپوشد. با تفاصیل بالا میتوان احتمال داد که این پیراهن همان پیراهنی باشد که ممکن است در ماجرای ذبح اسماعیل (ع) بر تن حضرت ابراهیم (ع) یا اسماعیل (ع) بوده باشد. و نسل به نسل، بین انبیاء خدا دست بدست شده تا به اهل بیت پیامبر اسلام (ص) رسیده است. پوشیدن این پیراهن توسط امام حسین (ع) در لحظه شهادت میتواند گواهی باشد بر همسویی هر دو ماجرای ذبح.
- اینکه در برخی منابع روایت شده امام حسین (ع) آن پیراهن را پاره کرد و پوشید شاید به جهت اشاره به این معنا بوده باشد که مشیت خدا بر این است که ایشان در این ماجرا قطعاً به شهادت برسند و امام (ع) که با تمام وجود به مشیت خدا راضی شده بود، با این حرکت نشان داد دیگر از این پیراهن امید نمیرود که همچون سایر انبیاء پیشین از او هم در برابر این مصیبت محافظت کند.
- امام حسین (ع) آغاز قیام و حرکت خود به سمت کربلا را در ماه ذیحجه از محل بیت الله الحرام آغاز کرد. یعنی همان زمان و مکانی که قرار بود اسماعیل (ع) ذبح شود. از طرفی آن سرزمین محل هبوط حضرت آدم (ع) و مرکز توجه انبیاء الهی و پیروان ادیان خداپرستی و مرکز شکل گیری سنن توحیدی ابراهیمی بود. آیا نمیشود گفت اسرار متعددی در این حرکت امام (ع) نهفته بوده است؟
- سید ابن طاووس در لهوف آورده است: محمد حنفیه شب حرکت امام حسین (ع) از مکه به سوى عراق خدمت آن حضرت رسید و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام (ع) وعده داد که در باره پیشنهاد او بیندیشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفیه خبر رسید که امام (ع) به سوى عراق حرکت کرده است. با شنیدن این خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش راگرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى که در باره پیشنهادم بیندیشی؟». امام (ع) فرمودند: «دیشب پس از آن که از تو جدا شدم، رسول الله (ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اى حسین! بیرون رو!، زیرا خداوند خواسته است تو را کشته ببیند». محمد حنفیه گفت: «تو که با این حالت مى روى، چرا زنان را همراه خود مى برى؟». امام حسین(ع) فرمودند: پیامبر اکرم (ص) به من فرمودند: «خداوند خواسته است که اینها را اسیر بنگرد!».
بر این اساس نتیجه گرفته میشود ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) خواست و مشیت الهی بوده که علاوه بر آن امام همام همه اهل بیت رسول خدا (صلوات الله علیهم) نیز در عالی ترین مراتب رضا و تسلیم به آن راضی شده بودند. از فرمایشات مشهور امام حسین (ع) در روز عاشوراست که نقل شده فرمودند: «ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» و در جای دیگر فرمودند: «الهی رضاً برضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لِأَمرک لا معبود سِواک یا غیاث المستغیثین».
- روایات متعددی موجود است که نشان میدهد خداوند متعال فرشتگان مقرب و انبیاء الهی را از ما جرای شهادت اباعبدالله الحسین (ع) با خبر ساخته بوده است. از تفاسیری که ذیل آیه 30 و 37 سوره بقره بیان شده اینگونه برداشت میشود که بیان مصیبت شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مربوط به زمان توبه و هبوط حضرت آدم (ع) و حتی قبل از آفرینشن انسان میشود. تک تک اولیاء و رسولان خدا، از آدم (ع) تا خاتم (ص) از این ماجرا مطلع میشده اند و بر این مصیبت میگریسته اند. پیامبران متعددی هم آرزو میکردند کاش گوشه ای از این مصیبتها بر آنها وارد شود تا به اجر و ثوابی مانند آن در پیشگاه خدا برسند، مانند حضرت زکریا و یحیی (علیهما السلام). بنا براین میتوانیم از مجموع این اخبار اینگونه نتیجه بگیریم که ماجرای «ذبح عظیم»، همانا شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا بوده که در تمام طول تاریخ بر سر زبانها بوده است و عظمتش به بزرگی تاریخ خلقت جهان و حتی فراتر از آن است.
- روایات متعددی وجود دارد که نشان میدهد پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت گرامیش (صلوات الله علیهم) هم علاوه بر اینکه به واسطه وحی الهی از این موضوع خبر یافته بودند، در موقعیتهای گوناگون، خبر شهادت امام حسین (ع) را به اصحاب و حاضرین در مجلس اطلاع میدادند. پیامبر خدا (ص) گلوی فرزندش حسین ابن علی (ع) را میبوسید و از اینکه در آینده مورد ظلم دشمنان خدا قرار میگیرد و گلویش بریده میشود خبر داده بود.
در کتاب خصائص الزينبيه (صفحه 31) در ذيل خصيصة دهم چنين آمده است: «هر کسی از اهل بيت امام حسين (ع) در روز عاشورا از طرف ديگری نيابت داشته است تا گلوی امام حسین را ببوسد. حضرت عباس از طرف پدر بزرگوار خود امير المؤمنين (ع)، حضرت قاسم از طرف پدر بزرگوار خود حضرت امام حسن مجتبی (ع) و حضرت زينب (س) از طرف مادر خود حضرت زهرا (س) چنان که از هر حيث در مقام نيابت ايستادگی نمودند، حتی اينکه در وداع آخر حضرت زينب (س) گلوی برادر را به نيابت از طرف مادر بوسيده است». پس نتیجه میگیریم اهل بیت رسول الله (ص) هم از ماجرا مطلع بودند و در عالی ترین درجات یقین در برابر هر آنچه مشیت الهی است «تسلیم و راضی» بودند.
- اما در منابع متعدد روایت شده حضرت زینب (سلام الله علیها) بنا به وصیت مادرش حضرت زهرا (س) جائی از پیکر برادر را بوسید که هیچکس، حتی پیامبر(ص) هم نبوسیده بود، او گلوی بریده و رگ های قطع شده حسین شهید (ع) را بوسید. گفته شده ایشان لبهای خود را بر گلوی برادر گذاشت و از پرده دل فریاد کشید و جد بزرگوارش را صدا زد : یا رسول الله! این حسین توست که با بدن قطعه قطعه بر ریگهای تفدیده نینوا افتاده است!، این حسین عزیز توست که سر مقدسش را از قفا بریده اند.(بحارالانوار-ج45- ص59).
- در تاریخ انبیاء و اولیای الهی روایات متعددی را میبینیم که نشان میدهد بسیاری از پیامبران و اولیای الهی با شنیدن خبر شهادت ابا عبدالله الحسین (ع) و اصحاب و یاران باوفایش و اجر و قرب آن حضرات در پیشگاه خدا، آرزو میکرده اند کاری شبیه آنها انجام دهند یا مصیبتی شبیه آن مصیبتها برایشان اتفاق بیفتد تا به درگاه خدا تقرب بیشتری یابند.
- اما امام حسین (ع) نیز در مقیاس اهل بیت خود، چنین کاری را کرد. در روضه حضرت علی اکبر (ع) اینگونه نقل شده که امام (ع) از او که شبیه ترین خلق خدا به پیامبر گرامی اسلام (ص) بودند خواستند تا قبل از رفتن به میدان جنگ چند قدمی در پیش چشمان پدر راه بروند. چرا؟ شاید به این دلیل که بر خلاف ماجرای ابراهیم و اسماعیل (علیهم السلام) که پدر، پسر را از قفا روی زمین خواباند تا چشمش به چشم او نیفتد و دلش نلرزد و سبب نشود لحظه ای از یاد خدا غافل شود، در این صحنه پدر میخواهد پوزه شیطان را به خاک بمالد و درجه اعلای روحیه رضا و تسلیم خود در برابر مشیت الهی را نشان بدهد. در آن صحنه ای که در زمان شهادت حضرت علی اکبر (ع) اتفاق افتاد و بنا بر مشیت الهی اسب آن حضرت به میان دشمنان رفت و در پیش چشم امام (ع)، دشمنان با هرچه در دست داشتند به او ضربت میزدند و پیکر او را پاره پاره کردند (فَقَطَعوهُ بِسُیُوفَهُم اِرباً اِرباً)، دیگر کدامین امتحان بزرگ الهی در حال بوقوع پیوستن بود؟
- اینکه جناب علی اکبر (ع) شبیه ترین مردم (خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً) برسول الله (ص) بود چه حکمتی داشته است؟ نکند رسول خدا (ص) نیز آرزوی حضور در آن معرکه را داشته و او آینه تمام نمای رسول خدا (ص) بوده که مقدر گردیده بوده در آن میدان حاضر باشد و به نیابت از جدش به شهادت برسد؟.
- آیا آن زمان که امام (ع) تاب ایستادن بر سر پایش را نداشت و بر روی زانو نشست و به سمت پیکر پاک فرزندش رفت چه مناجاتی با خدا داشت؟ شکرخدا بابت موفقیت در این آزمون بی نظیر الهی؟ یا بی تابی در فراق فرزندی که اشبه الناس به رسول الله (ص) بود؟
- دفن کردن پیکر مطهر جناب علی اکبر(ع) در کنار امام حسین (ع) چه حکمتی داشته است؟ بنا بر روایات معتبر، دفن اجساد مطهر شهدای کربلا با راهنمایی و نظارت امام سجاد(ع) صورت پذیرفته است و مسلماً این موضوع یک امر اتفاقی نبوده است. اینکه در زیارات، اول برامام حسین (ع) و فرزندش علی ابن الحسین (ع) و سپس بر سایر فرزندان و اصحاب امام (علیهم السلام) سلام فرستاده میشود چه حکمتی دارد؟ بر خلاف ماجرای ذبح اسماعیل (ع) که کسی ذبح نشد، در این ماجرا پدر و پسر هردو به دست شقی ترین دشمنان خدا به شهادت رسیدند. و دفن پیکر مطهر پدر و پسر دریک مرقد هم بی شک اسراری دارد که باید به آن توجه نمود.
- در ماجرای شهادت عبدالله رضیع «علی اصغر (ع)» چه بر آن حضرت گذشت؟ آیا این طفل شیر خواره همان اسماعیل حسین (ع) نبود که در راه خدا قربانی میشد؟ در مقاتل گفته اند تیری که حرمله (لعنت الله علیه) از کمان رها کرد گلوی طفل را ازبیخ تا بیخ، ذبـح کرد. نقل شده امام حسین (ع) خون گلوی علی اصغر (ع) را (به قصد تقدیم به درگاه خدا) بسوی آسمان پاشید. این تنها خونی است که به این صورت از جانب یکی از اولیای خدا تقدیم درگاه خدا شد و حکمت آن قابل تأمل است. نکند ماجرای «ذبح عظیم» همین بوده؟ (البته این یک تعبیر است و بدون شک ذبح عظیم همان ذبح ابا عبد الله الحسین (ع) است. شاید منظور این بوده که «بار خدایا! این هم از ذبح عظیم من! این قربانی عظیم را از من بپذیر!»).
- حضرت زینب (س) که در تمام صحنه های این ماجرای عظیم و پس از آن حضور داشتند در حد اعلای صبر و بردباری، شاهد صحنه قتل اباعبدالله الحسین (ع) هم بود و حتی بر رگهای بریده برادرش حسین (ع) بوسه زد؟ آیا اینها نشان از درجه بالای روحیه «رضا و تسلیم و صبر» در وجود آن حضرت نداشت؟ آیا نشان نمیداد که ایشان هم خبرداشت «حماسه ای بزرگ و بی نظیر» بر اساس مشیت الهی در حال انجام است؟
- پس از حادثه کربلا وقتی کاروان اسرای کربلا را به نزد عبيدالله بن زياد (لعنت الله علیه) بردند، او که خود را پيروز اين نبرد میديد، برای اينکه زخم زبانی به اهل بيت امام حسين (ع) بزند رو به حضرت زينب (س) کرد و گفت: خدا را شکر میکنيم که او شما را رسوا کرد و تکذيب نمود. حضرت هم در پاسخ، اين جمله معروف خود را به زبان آوردند که «والله ما رأيت الا جميلاً». یعنی «به خدا قسم چیزی به جز زیبایی ندیدم». و در ادامه هم فرمودند: «شهدای کربلا کسانی بودند که خداوند، شهادت را برای آنها انتخاب کرده بود، و در روز قيامت، تو را به همراه آنها در يک جا جمع کند تا هر کدام دليل خود را بياوريد، و آن وقت خواهی ديد که چه کسی پيروز است». این زیبایی که حضرت زینب (س) آن را توصیف کردند یعنی چه؟ بزرگترین «حماسه تاریخ بشر» اتفاق افتاده بود. واقعه ای که پیش از خلقت آدم خدا خبرش را داده بود. با عظمت ترین حرکتی که از سر «تسلیم و رضا» در برابر «خواست و مشیت الهی» برای «احیای دین خدا» انجام گرفته بود به وقوع پیوسته بود. هرچه بود زیبایی و شکوه و عظمت بود.
«اللّهُمَّ ارزُقنَا شَفاعَةَ الحُسَین یَومَ الوُروُد»
[ رفتن به صفحه فهرست ]