menusearch
mahdijamalikia.ir

واقعیت ماجرای ذبح اسماعیل

چهارشنبه بیستم مرداد ۰۰
(0)
(1)
واقعیت ماجرای ذبح اسماعیل
  • واقعیت ماجرای ذبح اسماعیل

 

قرنهاست واقعیت ماجرای ذبح اسماعیل در جهان اسلام به طور صحیح بیان نمیشود.
چون این ماجرا با موضوع قبول ولایت محمد و آل محمد (ص) گره خورده است و به جهت اینکه اکثریت جمعیت مسلمانان را اهل تسنن تشکیل میدهند، بیان آن برای پیروان همه مذاهب اسلامی به سادگی میسر نیست و باید در نظر داشت که در شرایط کنونی ارجحیت و اولویت امور در حفظ وحدت بین مذاهب است.

از طرفی تحریف علوم الهی از جانب یهودیان و تأثیر پذیری عقاید مذاهب اسلامی از اسرائیلیات نیز در این رابطه تأثیر فراوانی داشته است. چنانکه انحراف جمعیت بزرگی از امت اسلامی در امر قبول ولایت علی (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص) نیز نقشه یهودیان بوده است که سالها روی آن کار کرده بودند.


اما کسانی که طالب حقایق ناب الهی هستند (به ویژه شیعیان معتقد به امر ولایت و امامت) برای درک واقعیت این ماجرای سرنوشت ساز باید به سراغ منشأ اصلی علوم راستین بروند. یعنی آیات قرآن و تفسیر ائمه هدی در ذیل آیات قرآن که حقیقت را کاملا واضح و روشن بیان فرموده اند.

 

  • حقیقت ماجرای ذبح اسماعیل چه بود؟

برای پی بردن به اسرار نهفته در ماجرای ذبح اسماعیل (ع) و درک این حقیقت بسیار مهم تاریخ خلقت، باید ابعاد مختلف دوران زندگانی و رسالت حضرت ابراهیم (ع) و نقش اهل بیت و امت پیرو آن پیامبر عظیم الشأن، و همچنین موقعیت خاص زمانی رسالت آن برگزیده خاص خدا را در نظر بگیریم و با بینشی وسیع و فراگیر به این واقعه بنگریم.

 

برخی از مهمترین معارفی که لازم است مد نظر بگیریم تا به این اسرار واقف شویم بدین قرار است:


1-    حضرت ابراهیم (ع) اولین پیامبر اولوالعزمی بود که پس از واقعه طوفان نوح به رسالت برگزیده می‌شد.
در مقطعی از تاریخ خلقت (پس از دوران حضرت آدم (ع) تا دوران نوح نبی (ع))، تقریبا همه مردم ساکن زمین کافر شده بودند و با این وضعیت کار به جایی رسیده بود که به ظاهر، خلقت خدا می‌رفت که به بیهودگی و تباهی گرایش یابد و به ناچار در این حالت تقدیر خدا بر این می‌شد که به این زندگانی بی حاصل مردم کافر خاتمه دهد و همه ساکنان زمین را هلاک کند.
برای این کفران همگانی اهل زمین در آن دوران، دلایل متعددی متصور گردیده که از آن جمله عدم تکامل جسمی و روحی و عقلی بنی آدم و نفوذ آموزه های شیطانی در افکار و عقاید مردمی بوده که تجربه و درک درستی از عواقب رفتارهای شیطانی نداشتند و از طرفی هدایت پذیر و قابل اصلاح نبودند و تداوم نسل آنها باعث گسترش انسانهای کافر و بی دینی می‌شد که خلقت خدا را تباه نموده و باعث آزار و اذیت سایر ساکنان زمین می‌شدند و در حقیقت فرمان خدا مبنی بر هلاکت اهل زمین در آن مقطع از تاریخ خلقت ازروی حکمت و رحمت بوده است.
خداوند متعال از سر رحمت و حکمت و اتمام حجت برای نسلهای آینده ای که ممکن است درباره چون و چرایی این فرمان هلاکت عمومی به تردید بیفتند، پیامبری مهربان و دلسوز را با طول عمر هزار ساله بر آنها فرستاد تا طی این مدت طولانی، با تمام توان و در ابعاد مختلف به تربیت و ارشاد نسلهای متعددی از آنها بپردازد تا بلکه بتواند گروهی از آنها را به دین خدا هدایت نماید.
اما نشد که نشد و در نهایت به جز تعداد اندکی که از تعداد انگشتان دست هم کمتر بودند و ایمان آوردند و با کشتی نوح نجات یافتند بقیه اهل زمین به فرمان خدا هلاک شدند.
پس از این واقعه مجددا شمار زیادی از انسانها از نسل آن افراد با ایمانی که با کشتی نوح نجات یافته بودند تکثیر یافتند و دورانی فرا رسیده بود که لازم بود پیامبری صاحب شریعت به رسالت برگزیده شود و تنها دین خدا (=اسلام) را در میان مردم بنیانگزاری کند.

 

2-    همانگونه که در گفتار [ جایگاه ابراهیم نبی (ع) در اسلام ناب محمدی (ص) ] بیان نمودیم فرشته وحی در ابتدای رسالت حضرت ابراهیم (ع) عرش خدا را به آن حضرت نمایاند و آنحضرت به چشم خود نور محمد و آل محمد (ص) و شیعیان آنها را بر سینه عرش خدا دید و بدین سبب به محمد و آل محمد (ص) ایمان آورد و مسلمان شد و به طور خاص ولایت علی (ع) را پذیرفت و شیعه شد.
پس از آن به فرمان خدا به رسالت برگزیده شد و با راهنمایی فرشته وحی و کسب معرفت و آگاهی نسبت به دین اسلام ناب محمدی (ص)، مأمور گردید تا این تنها دین راستین الهی را بنیانگزاری نماید و مردم را با بهترین منطق و بهترین شیوه تبلیغ و با موعظه حسنه به دین خدا دعوت نماید.
این پیامبر بزرگ خدا در کار بنیانگزاری دین اسلام و تبلیغ دین بر اساس منطق و موعظه حسنه به خواست خدا بسیار موفق عمل نمود. تا حدی که خداوند متعال در قرآن کریم هم او را و هم اهل بیتش را و هم پیروان باوفایش را به عنوان برترین الگو برای همه مسلمانان و بلکه همه اهل جهان معرفی نموده است و این موضوع در میان تمام پیامبران الهی تا قبل از ظهور پیامبر خاتم (ص) بیسابقه و منحصر به فرد است و جای دقت و تأمل و موشکافی دارد.

 

3-    حضرت ابراهیم (ع) بیشتر عمر گرانمایه خویش را صرف بنیانگزاری دین اسلام ناب محمدی (ع) نمود که یگانه دین یکتا پرستی و مورد قبول و رضای خداوندگار عالمیان است و خداوند متعال هیچ دینی را بجز دین اسلام از کسی نمی‌پذیرد.
اما پس از انجام این رسالت بزرگ و مأموریتها و آزمونهای خاص و عظیمی که ماجرای شکستن بتها و معجزه نجات از آتش نمرودیان، از شاخص ترین آنها بود کم کم دوران زندگانی آن پیامبر بزرگ خدا رو به پایان میرفت. و این در حالی بود که او صاحب فرزندی نبود.
حضرت ابراهیم (ع) که به واسطه علم و دانشی که فرشته وحی الهی از منبع علم مطلق خدا برایش می‌آورد به اسرار بزرگی از خلقت خدا دست یافته بود و از محمد و آل محمد (ص) و دین اسلام ناب محمدی (ص) اطلاع و آگاهی یافته بود و این دین را به مدد راهنمایی و هدایت الهی بنیانگزاری کرده بود، در واپسین سالهای زندگی پر برکتش و پس از آن همه مجاهدت و موفقیت در آزمونها و بلایایی که به آن آزموده شده بود و توانسته بود رضایت خدا را در بالاترین حد تصور بدست آورد اکنون رازی را که یک عمر در سینه می‌پروراند و به آن عشق می‌ورزید و رؤیاهای شیرینی را با عشق آن در سر می‌پروراند به زبان آورد و از درگاه خدا تمنا نمود که ای پروردگار مهربان من! حال که تقدیر تو بر اینست که روزی نور محمد و آل محمد (ص) را در قالب مادی بشری به این دنیا بیاوری تا کار جهان و خلق جهان را اصلاح نمایند برمن منت بگذار و این شرافت را نصیب من بگردان که آن بزرگواران از نسل فرزندان من به دنیا بیایند: «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» «پروردگارا (مقامی) از (مقامات) بندگان صالح به من ببخش» (صافات - 100) (بدین معنا که مقام پدری محمد و آل محمد (ص) را نصیب من بگردان و آن ذریه صالح را از نسل فرزندان من بدنیا بیاور).
قطعا خداوند متعال از احوال دل ابراهیم نبی (ع) آگاه بود و قبل از آنکه آن حضرت این درخواست را به زبان بیاورد از آن اطلاع داشت و اصلا شاید تقدیر خدا هم از اول همین بوده باشد. اما این دعای حضرت ابراهیم (ع) که خدا به او توفیق داد به زبان بیاورد نقطه عطفی شد برای آزمونهای روشنگرانه دیگری که باید آن حضرت به انجام می‌رساند تا پاسخ سؤالات کلیدی بزرگی باشد که آیندگان در این باره خواهند پرسید و راهنمای دانشمندان و محققینی باشد که می‌خواهند حکمت برخی از آنچه خدا مقدر نموده را بدانند.

 

4-    آنچه مشخص است اینست که خداوند متعال این درخواست حضرت ابراهیم (ع) را اجابت نموده و مقدر نموده که محمد و آل محمد (ص) از نسل فرزندان او بدنیا بیایند.
اما پیش از آن او را به آزمونی بزرگ و روشنگرانه و تبیین کننده مأمور نمود تا آن حضرت به مدد علم و دانش وسیعی که طی این سالها فراگرفته بود (و بازهم خدا او را در ادامه رسالتش رها نمی‌کرد و راهنمایی می‌کرد) کاری کند که همه مردم دنیا این حکمت خدا را درک کنند که: چرا خداوند متعال تقدیر نمود محمد و آل محمد (ص) از نسل هاجر (س) و فرزندش اسماعیل (ع) بدنیا بیایند و این شرافت نصیب ساره (س) و فرزندش اسحاق (ع) نشد.


حضرت ابراهیم (ع) همسری بنام ساره (س) داشت که دختر عموی او بود و زنی فاضله و با ایمان و بسیار زیبا و خوشرو بود که یار و مددکار حضرت ابراهیم (ع) در دوران رسالت و زندگانی پربرکتش بود.
حضرت ساره (س) نازا و عقیم بود و تا آن دوران از وصلت او با حضرت ابراهیم (ع) فرزندی حاصل نشده بود.

 

آغاز آزمون بزرگ حضرت ابراهیم (ع) از اینجا شروع شد که خدای متعال پس از آن دعای حضرت ابراهیم (ع) که مقام پدری محمد و آل محمد (ص) را از درگاه خدا درخواست نمود، او را به پسری صبور و بردبار بشارت داد («فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ» «ما او [ابراهیم‌] را به نوجوانی بردبار و صبور [اسماعیل] بشارت دادیم [صافات - 101]).

و نتیجه عینی این بشارت این بود که حضرت ساره (س) به جهت نازا و عقیم بودن خویش کنیزش حضرت هاجر (س) را به حضرت ابراهیم (ع) بخشید و پیشنهاد داد حضرت ابراهیم (ع) از طریق ازدواج با او صاحب فرزند شود.

 

حضرت هاجر (س) کنیزی بود که پادشاه مصر بابت عذرخواهی و دلجویی از سوء رفتاری که با حضرت ساره (س) نموده بود به حضرت ساره (س) بخشیده بود و آن بانوی مومنه پس از آشنایی با خانواده حضرت ابراهیم (ع) با تمام وجود و با خلوص نیت تمام به وحدانیت خدا و نبوت حضرت ابراهیم (ع) ایمان آورده بود.

حضرت ابراهیم (ع) این پیشنهاد را پذیرفت و به سبب ازدواج با حضرت هاجر (س) صاحب فرزند پسری شد که نام او را اسماعیل (ع) گذاشتند.


یهودیان در کتب تاریخی و دینی خود به وقایع پس از بارداری حضرت هاجر (س) پرداخته و نسبتهای ناروایی در باب حسادت و اختلاف شدید میان هاجر و ساره (سلام الله علیهما) بیان کرده اند که انعکاسی از این اسرائیلیات را میتوان در متون اسلامی هم یافت. اما باید قبول کنیم که هم حضرت ساره و هم حضرت هاجر (سلام الله علیهما) از بندگان مخلص خدا و مادر انبیاء و رسولان الهی بوده و نسبت دادن چنین صفاتی به آنان صحیح نیست. علی الخصوص اینکه پیامبر گرامی اسلام (ص) برترین و کاملترین صلوات را، صلوات ابراهیمی برشمرده اند که در آن بر ابراهیم و خاندان ابراهیم (علیهم السلام) صلوات فرستاده میشود، همانگونه که بر محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم) صلوات فرستاده میشود.


قال رسول الله (ص): «قولوا: اللّهمّ صلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیتَ عَلی إبراهیمَ و آلِ إبراهیم إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ وَ بارِک عَلی آلِ مُحَمَّدٍ و آل محمد کَما بارَکتَ عَلی إبراهیمَ وَ آلِ إبراهیمَ إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ». رسول خدا (در پاسخ گروهی از اصحاب که از او پرسیدند چگونه بر تو صلوات بفرستیم) فرمودند: «بگوئید: خداوندا بر «محمّد و آل محمّد» صلوات فرست، همان گونه که بر«ابراهیم و آل ابراهیم» صلوات فرستادی، براستی که تو ستوده و والائی. و بر «محمّد و آل محمّد» برکت و فزونی بخش، همان گونه که بر «ابراهیم و آل ابراهیم» برکت و فزونی دادی، براستی که تو پسندیده و عظمائی». (کنزالعمّال - ج2 - ص176).

 

در آیات 69 الی 73 سوره هود نیز مشاهده می‌کنیم خداوند متعال ماجرای بشارت دادن فرشتگان به ابراهیم و ساره (علیهماالسلام) به فرزندی بنام اسحاق (و پس از اسحاق به یعقوب(علیهماالسلام)) را بیان فرموده و در آیه 73 می‌فرماید که فرشتگان حضرت ساره (س) را از اهل بیت نامیدند:

«قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَيْکُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ» «گفتند: آیا از فرمان خدا تعجب میکنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت است؛ چرا که او ستوده و والا است!» (هود - 73)

 

منطقی ترین و ملایم ترین بیان، درباره روابط ابراهیم و ساره و هاجر (علیهم السلام) پس از این وقایع می‌تواند این روایتی باشد که علی ابن ابراهیم قمی (ره) در تفسیر قمی از قول امام صادق (ع) بیان نموده (تفسیر قمی - ج 1 - ص 60): «فَلَمَّا وُلِدَ لَهُ مِنْ هَاجَرَ إِسْمَاعِيلُ اغْتَمَّتْ سَارَةُ مِنْ ذَلِکَ غَمّاً شَدِيداً- لِأَنَّهُ لَمْ يَکُنْ لَهُ مِنْهَا وَلَدٌ- کَانَتْ تُؤْذِي إِبْرَاهِيمَ فِي هَاجَرَ وَ تَغُمُّهُ فَشَکَا إِبْرَاهِيمُ ذَلِکَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» «پس وقتی اسماعیل از هاجر متولد شد، ساره را از این بابت غمی شدید فرا گرفت - که چرا خدا از ناحیه او فرزندی به ابراهیم نداده است - و بدین سبب ابراهیم را درباره هاجر می‌آزرد و غمگین مینمود. پس ابراهیم این موضوع را به درگاه خدای عز و جل به شکایت برد)»


بهتر است این روایت را اینگونه تعبیر کنیم که حضرت ساره (س) به سبب ولادت این فرزند نور چشمی که خدا پس از سالیان دراز و در کهولت سن از طریق حضرت هاجر (س) به حضرت ابراهیم (ع) بخشید و به سبب موقعیت خاص حضرت ابراهیم (ع) در میان امتش مورد توجه همگان قرار گرفت و نورچشم دیدگان همگان شد روزی به حضرت ابراهیم (ع) گفت: من احساس میکنم شیطان میخواهد مرا بدین سبب به رشک و حسد وادارد و من بیم دارم از این وسوسه شیطان در امان نمانم. لذا از حضرت ابراهیم (ع) تقاضا نمود هاجر و اسماعیل (علیهماالسلام) را در محلی دور سکونت دهد تا از این وسوسه شیطانی در امان بماند.


حضرت ابراهیم (ع) به سبب علومی که از منبع وحی دریافت نموده بود به ابعاد مختلف این موضوع آگاهی داشت و می‌دانست این نقطه ضعف زنانه برای شیطان بهانه ای قوی و کار آمد است که می‌تواند حس حسد و غرور را در ساره (س) برانگیزد و باعث تأثیر گذاشتن در سلامت روحی و جسمی نسل فرزندان او شود. فلذا به شدت آزرده خاطر شد و برای آن دنبال راه چاره می‌گشت تا حدی که از درگاه خدا استمداد خواست. و در نهایت فرشته وحی از جانب خدای تعالی به او ابلاغ نمود هاجر و اسماعیل (علیهما السلام) را از آن سرزمین هجرت دهد و به بیابانی لم یزرع در حجاز ببرد و در آنجا سکونت دهد.


و خب البته اکنون پس از آن دوران بر ما مشخص است که اینها در حقیقت بهانه ای بوده برای تحقق آنچه خدا برای آزمودن هاجر و اسماعیل (علیهماالسلام) در بیابان لم یزرع حجاز تقدیر نموده بود و بدین سبب میخواست مراتب والای مقام صبر و رضا و تسلیم در برابر مشیت الهی آن بزرگواران را به همه اهل عالم نشان بدهد.

 

اما نکته مهم تأثیر گذاشتن همان مقدار "احساس اندک" از حس حسادت و غرور در حضرت ساره (س) است که احساس میکرد شیطان میخواهد او را بدان وسوسه کند. چرا که پس از گذشت مدتی، فرشته وحی، حضرت ابراهیم (ع) را به پسری دانشمند (ِغُلَامٍ عَلِيم = اسحاق) از ناحیه حضرت ساره (س) بشارت داد (حجر - 53 و همچنین ذاریات -28) و ساره (س) هم در کمال تعجب و ناباوری و در کهولت سن صاحب فرزندی شد که نام او را اسحاق گذاشتند (ع) و از نسل اسحاق (ع) نیز فرزندی بنام یعقوب (ع) بدنیا آمد. از نسل فرزندان و نوادگان ساره و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) دو گروه بدنیا آمدند که یکی نسل نیکان و صالحان بود و پیامبران والامقامی از میان آنان برگزیده شدند و دیگری نسل خبیثی بود که به کارشکنی و بهانه تراشی و لجبازی در امر خدا روی آوردند و یگانه دین خدا (=اسلام) را مکررا تحریف نموده و به مرور زمان ادیان و مذاهب دیگری نشر و گسترش دادند و برای خدا شریک قائل شدند و با پیامبران و اولیای خدا به خصومت و دشمنی پرداختند و بسیاری از آنان را کشتند و هرگونه فسادی را در میان خلق خدا رواج دادند.


شاخص ترین نسل خبیثی که اینگونه به دشمی و عناد با دین خدا و پیامبران الهی پرداختند گروهی از فرزندان یعقوب نبی (ع) بودند که اجمالا بنی اسرائیل نامیده میشوند و یهودیان بنی اسرائیل که پیروان یهودا بودند سرسخت ترین و باانگیزه ترین آنها بودند که در دشمنی و خصومت با خدا و دین خدا و انبیاء و اولیای خدا بصورت سازمان یافته و برنامه ریزی شده و هدفمند عمل می‌کردند و حاصل تجربیات خود را نسل به نسل برای آیندگان خود به ارث میگذاشتند و هنوز هم بازماندگان آن قوم ملعون به مدد تجربیات نیاکان خبیث شان راه آنان را ادامه میدهند.


رفتار این گروه خبیث از پیشوایان و هدایتگران قوم ملعون بنی اسرائیل با طرز رفتار گروه دیگری از فرزندان یعقوب (ع) که از انبیاء و اولیای الهی بودند کاملا متضاد و متناقض است. فلذا به روشنی در میابیم که یک دوگانگی رفتار در میان فرزندان یعقوب نبی (ع) مشاهده می‌شود. سر منشأ این دوگانگی رفتار از همان اصلی ترین آموزه های شجره شیطانیان نشأت می‌گیرد که صفات کبر و حسد است و از همان احساس حضرت ساره (س) مبنی بر وسوسه شیطان به صفات کبر و حسد ناشی میشود. کما اینکه در گفتار [ علت پیدایش دوگانگی در رفتار فرزندان آدم (ع) ] از کتاب ذبح عظیم نیز اشاره کردیم دوگانگی رفتار فرزندان حضرت آدم (ع) از احساس زودگذر و ناچیز حس کبر و حسد آدم و حوا (علیهما السلام) به مقام محمد و آل محمد (ص) ناشی شد که القائات شیطان مسبب آن بود.

 

5-    اکنون با در نظر گرفتن نکات فوق بهتر میتوانیم نتیجه بگیریم که حکمت ماجرای ذبح اسماعیل (ع) چه بوده است.
بنی اسرائیل (=فرزندان یعقوب (ع)) ادعا میکنند که از نسل حضرت ابراهیم و همسرش ساره (علیهما السلام) هستند و قوم برترند و خدا آنها را بر سایر مخلوقاتش برتری داده و هرکس که از نسل و نسب آنان نباشد لیاقت برتری و پیشوایی و امامت مردم را ندارد.
خداوند متعال حضرت ابراهیم (ع) را مأمور نمود تا به بهترین شیوه ای که میتواند برای همه مردم در همه دورانها این نکته را به روشنی تمام تبیین کند که چرا خدا مقدر نموده نسل محمد و آل محمد (ص) از ذریه هاجر و اسماعیل (علیهما السلام) به دنیا بیایند و این تقدیر را در نسل فرزندان ساره و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) مقدر ننموده است؟
لذا در دورانی که حضرت اسماعیل (ع) به سن بلوغ و سعی رسیده بود (در اظهار رأی و نظر و توانایی کسب روزی استقلال یافته بود) در یکی از ایامی که حضرت ابراهیم (ع) برای ملاقات با او به سرزمین حجاز رفته بود اتفاق عجیبی افتاد.
حضرت ابراهیم (ع) برای چند شب متوالی خواب هایی می‌دید که از تعبیر آن خوابها اینگونه برداشت نمود که باید برای اثبات و تبیین این امر مهم در انظار مردم دنیا (که به چه علت خدا تقدیر نموده نسل محمد و آل محمد (ص) را در ذریه اسماعیل (ع) قرار دهد) به ماجرای مشهور ذبح عظیم (=شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)) توسل پیدا کند.
ابراهیم نبی (ع) باید با مساعدت و همکاری هاجر و اسماعیل (علیهماالسلام) در بهترین وجه ممکن برای همه مردم دنیا تا آخرالزمان تبیین و روشنگری کنند که چرا خدا آنان را به چنین شرافتی نایل نموده است و آنها باید به روشنی تمام نشان بدهند که توفیق کسب این شرافت را به سبب بالاترین مراتب رضا و تسلیم در برابر امر خدا و صبر و بردباری در آزمونها و بلاهایی که خدا برایشان مقدر نموده است بدست آورده اند.
حسین (ع) شاخص ترین الگوی صبر و رضا و تسلیم در برابر تقدیر و آزمونهایی است که خدا بر محبوب ترین مخلوقاتش مقدر کرده است. و بدین سبب ماجرای جانسوز ذبح آن فرزند اشرف مخلوقات خدا از آغاز خلقت بر سر زبان اهل آسمان و زمین بوده و مایه فخر عالم و آدم بوده است.


آخرین جملاتی که امام حسین (ع) در واپسین لحظات قبل از شهادتش برزبان آورد این بود که فرمود:
«الهی رضاً برضائک صبراً علی بلائک تسلیماً لِأَمرک لا معبود سِواک یا غیاث المستغیثین»
و این یعنی که امام (ع) در بالاترین مراتب و درجاتی که الگوی همه اهل عالم است، راضی به رضای خدا و تسلیم امر خداست و در بلا و آزمونی که خدا او را بدان مبتلا نموده بردبار و صبور است و فقط خدا را می‌پرستد و ایمان دارد که خدا فریادرس مظلومان است.


لذا ابراهیم نبی (ع) موضوع این مأموریت حساس تاریخ خلقت را با فرزندش اسماعیل (ع) در میان گذاشت:

«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ....» «پس زمانی که اسماعیل به سن بلوغ و سعی رسید ابراهیم به او گفت: ای پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم (مأموریت یافته ام تا با مساعدت تو ذبح حسین (ع) در کربلا را به نمایش بگذارم و برای جلب رضایت خدا، حسین (ع) را به درگاهش به شفاعت ببرم). پس نظر بده که رأی تو چیست؟» (صافات - 102)
و فرزند نیز با اشتیاق تمام قبول کرد و به پدر فرمود:
«.... قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» «اسماعیل گفت: ای پدر آنچه را بدان مأمور شده ای انجام بده که به خواست خدا حتماً مرا در انجام آن صبور و بردبار خواهی یافت» (صافات -102)

پس پدر و پسر برای تبیین این موضوع که تا چه اندازه راضی به رضای خدا و تسلیم امر او هستند و در آزمونهایی که خدا برای آنها مقدر مینماید صبر میکنند تصمیم گرفتند به حسین ابن علی (ع) اقتدا کنند و به او توسل جویند و او را واسطه قرار دهند تا خدا دعایشان را بپذیرد و نسل محمد و آل محمد (ص) را در ذریه ایشان قرار دهد.
به همین سبب تصمیم گرفتند صحنه ای شبیه صحنه شهادت حسین (ع) در روز عاشورا را به اجرا بگذارند.
پسر از پدر تقاضا نمود تا او را همچون لحظات آخر شهادت حسین (ع) به حالت قفا، رو به بیت الله الحرام (کعبه) بخواباند و پیشانی او را به نشانه تسلیم محض در برابر امر خدا بر زمین بگذارد و آنگاه با قصد و نیت تمام اقدام به ذبح او نماید تا خدا خود هر آنچه را می‌پسندد تقدیر نماید.
و آن زمان که پدر و پسر با نیتی خالص و صادقانه اینچنین کردند:
«فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ». پس هنگامی که پدر و پسر (هردو) «تسلیم» امر خدا شدند و پدر پیشانی (جبین) پسر را (به علامت بندگی محض خدا) برخاک گذاشت؛ (صافات - 103)
ناگهان فرشته وحی به امر خدا برای آنان بشارت آورد که:
«وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ» «به ابراهیم ندا دادیم که ای ابراهیم!» (صافات - 104) «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ». «تو چقدر خوب ثابت کردی که آنچه یک عمر در رؤیاهای شیرینت به آن می‌اندیشدی و از درگاه خدا مسئلت می‌کردی صادقانه بوده است. و اینگونه است که ما به بندگان نیکوکار پاداش می‌دهیم» (صافات - 105)
«إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِين» «و این (کاری که به مدد فرزندت برای تبیین و روشنگری این تقدیر بزرگ انجام دادید) بهترین شیوه روشنگری و تبیین این حقیقت بود (و خدا آن را در بالاترین مراتب پسندید و از شما پذیرفت)» (صافات - 106)
«وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» «و فدیه دادیم آن را به ذبح عظیم! (شهادت ابا عبدالله الحسین (ع))» (صافات - 107)

پس اکنون آنچه را در سر داشتی و به آن می‌اندیشیدی فدای ذبح عظیم (شهادت ابا عبدالله الحسین (ع) که به آن توسل جستی و او را شفیع درگاهم نمودی تا آرزویت را اجابت کنم) نمودم (و آرزوی تو را اجابت نمودم و نسل محمد و آل محمد (ص) را در ذریه اسماعیل (ع) مقدر نمودم).
   
آری...
آنچه که موجب گردید خداوند متعال نسل محمد و آل محمد (ص) را از هاجر و اسماعیل (علیهماالسلام) مقدر نماید مراتب بالای روحیه تسلیم و رضا و صبر در برابر تقدیر و مشیت الهی در این بزرگواران بود که به اثبات رساندند و برای اثبات آن به حسین (ع) توسل پیدا کردند و او را شفیع درگاه خدا نمودند تا بر آنان منت بگذارد و این آرزوی بزرگ را برایشان اجابت کند. و ابراهیم و اسماعیل (علیهماالسلام) توانستند به این ترتیب به بهترین شیوه ای که خدا پسندید، این حقیقت را برای همه مردم حقیقت جو تا آخر دنیا به خوبی تبیین کنند.

 

و البته که در نقطه مقابل، گروهی از فرزندان نسل اسحاق و یعقوب (گروهی از بنی اسرائیل) در موضوع مهم تسلیم و رضا در برابر امر و فرمان الهی دچار ضعف شدیدی بودند و به همین سبب هرگز شایستگی کسب چنین شرافتی را نداشتند و خداوند متعال در آیات فراوانی از قرآن کریم رفتارهای ناپسند آنان را برشمرده و نکوهیده و بارها آنان را لعنت کرده است و مسلمانان را از دوستی با آنان منع کرده است.

 

 

 


اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود

مهدی جمالی کیا


[ رفتن به صفحه فهرست ]

 

 آیه 107 سوره صافات - و فدیناه بذبح عظیم
آیه 107 سوره صافات - و فدیناه بذبح عظیم
 کتاب ذبح عظیم تألیف مهدی جمالی کیا
کتاب ذبح عظیم تألیف مهدی جمالی کیا
نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر